دو هفت سال ریاضت خاک شمزینان
مرید و خانقه و مرد بایزیدم کرد
قضا فکند درین آخرم به دام بتی
به پیش پیر مغان بندهٔ عبیدم کرد
به تیر غمزه و تیغ نگاه و خنجر ناز
امان نداد به یک چشم زد شهیدم کرد
منی که قطب مدار جهان بدم یک دم
مدار قطب پریزاده ای مریدم کرد
هزار شکر «وفایی» باز هاتف غیب
به مژدهٔ کرم خویش پر امیدم کرد