صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

در جهان زاغ اگر دعوی شهباز کند

مشت خود را بر مرغان چمن باز کند

ز آنکه شهباز نه تنها هنرش پرواز است

ورنه هر مرغ توانست که پرواز کند

۳

کار هر بوالهوسی نیست دم از عشق زند

ساحر اینجا نتوان دعوی اعجاز کند

خواجه شو، بنده حرص و طمع و آز مباش

ای بسا فتنه که حرص و طمع و آز کند

تا دل از قید تعلق نشد آزاد چو سرو

خویشتن را نتوانست سرافراز کند

۶

آنکه نادم شود از کردهٔ خویش آخر کار

فکر انجام خود آن به که ز آغاز کند

مرغ حقگو چو ز حق گفتن خود گشت خموش

جغد، جا در صف مرغان خوش‌آواز کند

(صابر) این آن غزل نغز (غمام) است که گفت

«چون نسیم سحری پرده گل باز کند»