بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۴ - در شفقت با همسایگان

به همسایگان بذل وا حسان نما

کز احسان بر آنها شوی کدخدا

بده گاه گاهی بر ایشان طعام

که تا خواجه گردی توایشان غلام

کسی گر به ایشان کند داوری

به ایشان حمایت کن و یاوری

مددکار ایشان به هر کار باش

ز احوال ایشان خبر دار باش

اگر از خواصند اگر از عوام

به هر یک تواضع کن و احترام

به ایشان اگر رخ دهد ماتمی

و یا ره نماید به ایشان غمی

درآن ماتم وغم بکن همرهی

مبادا کنی غفلت وکوتهی

برون کن ز دلهایشان درد وغم

پرستارشان باش چون خال وعم

به طفلانشان مهربانی نما

به پیرانشان میهمانی نما

اگر صاحب علم وفضل است وجاه

سزد حرمت ار داری از اونگاه

وگر بینوایند وبی مایه اند

به سر سایه شان شو که همسایه اند