دل جای در آن طره طرار گرفته
گنجشک مگر جا به بر مار گرفته
اشکم شده شنگرفی و روزم شده نیلی
تا آینه روی تو زنگار گرفته
گیسوی تواش راهزنی کرده که زاهد
تسبیح ز کف داده وزنار گرفته
در عاشقی آنکس که زیان کرده که باشد
کس دانه ای ار ریخته خروار گرفته
کس سیم و زر ار کرده تلف باده خریده
کس جان ودل ار داده ز کف یار گرفته
خرم دل آنکس که بهیک دست صراحی
با دست دگر طره دلدار گرفته
اقبال بلند است کسی را که چومنصور
از عشق تو جا بر زبر دار گرفته