بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴

دل جای در آن طره طرار گرفته

گنجشک مگر جا به بر مار گرفته

اشکم شده شنگرفی و روزم شده نیلی

تا آینه روی تو زنگار گرفته

گیسوی تواش راهزنی کرده که زاهد

تسبیح ز کف داده وزنار گرفته

در عاشقی آنکس که زیان کرده که باشد

کس دانه ای ار ریخته خروار گرفته

کس سیم و زر ار کرده تلف باده خریده

کس جان ودل ار داده ز کف یار گرفته

خرم دل آنکس که بهیک دست صراحی

با دست دگر طره دلدار گرفته

اقبال بلند است کسی را که چومنصور

از عشق تو جا بر زبر دار گرفته