بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

دوش ساقی پیشم آمد تاکه جام می دهد

گفتم ار خواهی که من نوشم بگو تا وی دهد

می حرام آمد ولی درکیش من گردد حلال

جام می گیردچووی من هی خورم او هی دهد

نائی امشب وه چه خوش از روی معنی نی زند

هی بگو تا نی زندهم گوبه ساقی می دهد

محو مطرب گشته ام الحق چه نیکوعارفی است

می به نی ریزد که تا بر مرده جان از نی دهد

گو به ساقی چون به دور ما رسد جام شراب

بایدش باشدتسلسل تاکه پی در پی دهد

یار را گفتم مرا بوسی ز لب انعام ده

نوش خندی زدکه خواهم دادیا رب کی دهد

می سزدانعام این شیرین غزل را پادشاه

بر بلنداقبال شیراز وعراق و ری دهد