بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

از دوجا آسان ما را شیخ مشکل کرده است

قول شاهد را قبول و ثبت در دل کرده است

گفتمش بین این سند را پا به مهر ومعتبر

شاهد بی دین تو را از کار غافل کرده است

حکماگر خواهی کنی از روی حق کز بین به حق

حق تو راخلق از برای حق و باطل کرده است

گفت نتوان گفت بی پا این سنددر دست توست

لیک شاهد کار را بسیار مشکل کرده است

گفتمش بنگر ز شاهد مهر بر روی سند

گفت شاید بوده غافل مهر را ول کرده است

گشت شاهد شاد چون حرفی زد ومقبول شد

چون کنم من حرف شاهدکار عادل کرده است

پا برم از شیخ تا دیگر نبینم روی او

دل به کفر و کبر ونخوت بسکه مایل کرده است

بر سر آن شیخ رو حرفی بزن کن جستجو

حق پرستی را ببین بهر چه زایل کرده است

هم به شاهد گو که یزدان آیه نار جحیم

غافلی گویا که در شأن تونازل کرده است

چون بلدناقبال رویش با خدا شد با خدا

جان زطوفان برد واکنون جا به ساحل کرده است