بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

این صنم کیست که غارتگر ایمان من است

دل و دین از کف من برده پی جان من است

چند بیمم دهی از محنت محشر زاهد

به خدا روز قیامت شب هجران من است

گل‌رخا غنچه‌لبا سروقدا کچ‌کلها

راستی روی تو غارتگر ایمان من است

لب لعل شکرین تو چو جان شیرین است

لیک افسوس که دور از لب ودندان من‌ است

زرد از آن مهر چو رخسار بلند اقبال است

کش به دل حسرت روی مه جانان من است