دلم از درد تو فریاد برآورد که آه
شده از حال دلم جمله ی ذرات گواه
تا سگ کوی تو بر دیده ما پای نهد
خاک گشتیم و فتادیم از این رو در راه
گفتم ای جان جهان جز تو ندارم در دل
گفت مائیم چوجان در دلت الله الله
تا ز خورشید رخش دیده ما روشن شد
روی او بود بهر ذره چو کردیم نگاه
بر در غیر خدا کوهی دیوانه نرفت
دارد از حضرت سلطان جهان شی الله