او در اعیان ثابت و اعیان در او
هست این آئینه را یک پشت و رو
غیر هستی نیستی باشد بلی
کل شیئی هالک الا وجه هو
دیدم او را هم بچشم او عیان
چون بخون دیده کردم شست و شو
راز خود با خویشتن گوید مدام
از زبان این و آن با گفتگو
دید کوهی ذات شارح را بذات
چون گذشت از اعتبار این و او