دل دهان در دهان او دارد
در دهان جان زبان او دارد
فارغ آمد دلم ز فکر معاش
قوت روح لبان او دارد
جانم اندر نماز پیوسته
سجده بر ابروان او دارد
عقل و ادراک و هوش با کم برد
طره دلستان او دارد
همچو موسی به باریکی
هر که فکر میان او دارد
جوهر جان جمله ذرات
لعل شکر فشان او دارد
پای کوهی ز آسمان بگذشت
سر چو بر آستان او دارد