کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

چشمم از جور یار می گرید

همچو ابر بهار می گرید

از فغان و نفیر بلبل مست

باغ و گلزار و خار می گرید

بهوای قد دل افروزش

سرو در جویبار می گرید

می کند یاد خال مشکینش

لاله داغدار می گرید

صبح و شام از غم رخ و زلفش

دل من زار زار می گرید

هر چه دیدیم از بدو و از نیک

همه از بهر یار می گرید

دل کوهی بجان رسید از غم

ز غمش کوهسار می گرید