بنور پاک تو چشم دلم چو بینا شد
ز آفتاب رخت هر دو کون پیدا شد
بهر چه کرد نظر دوست غیر خویش ندید
بحسن خویش از این روی یار شیدا شد
در آن مقام که معلوم علم و عالم اوست
صفات ذات شده ذات عین اسما شد
بیک نظر که خدا کرد از سر قدرت
زمین و انجم وخورشید ومه هویدا شد
بدانکه علت غائی است آدم خاکی
از آن به معرفت کردگار دانا شد
بغیر هستی حق هیچ روی ننماید
تو را که دیده دل روشن و مصفا شد
دل شکسته کوهی بیاد آن دلدار
زهر دو کون چو خورشید پاک و یکتا شد