کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

مائیم بر صفات و صفات تو عین ما است

دیدم بعینه ای که توئی عین کاینات

در عین کاینات عیانی چو آفتاب

ذرات او به پیش تو نه صبر و نه ثبات

شد ممتنع ز غیر وجود تو هر چه هست

ای واجب الوجود توئی جان ممکنات

شد لایزال اسم تو و لم یزل صفت

اسمت ترقی است نه اسم تنزلات

ما غرق بحر وحدتت ای حی لایموت

در جان خویش یافته سرچشمه حیات

باقی است جان صالح و فانی نمی شود

یعنی بر آفتاب بود جان ممکنات

علم الیقین هر آینه عین الیقین شود

کوهی بچشم دوست چو دیدی صفات ذات