ای تو مسما و هر دو گیتی اسما
بادا اسما همه فدای مسما
نعت تو از ما تنزه است و تقدس
مدح تو از خود تبارک است و تعالی
ذره چه داند حدیث طلعت خورشید
پشه چه داند رموز خلقت عنقا
پرتوی از نور دانش و کنش تو
در دل دانا فتاد و دست توانا
روح ز بالا بخلقت آمد تا شیب
باز بامرت رود ز شیب ببالا
در همه باطن توئی و از همه ظاهر
در همه پنهان توئی و از همه پیدا
از تو هویدا شده وجود دو گیتی
هم ز دو گیتی وجود تو است هویدا
قطره نیارد صفت ز دریا، لیکن
بر قدر خود کند حکایت دریا
ذره نیارد صفت ز خورشا، لیکن
بر مثل خود کند روایت خورشا
روزنه از ماه می نگوید لیکن
بر حسب خود بود دهانش گویا
نزد همه حاضری و از همه غائب
بر ز همه جا توئی و در بهمه جا