هی خویش بیارای و خر خویش بیارای
هی بوم و برو بام و در خویش بیارای
در آتیه مانند زنان روز و شب از ناز
هی روی خود اندر نظر خویش بیارای
تا نیک پسندند ترا قحبه و قواد
هی خال و خط و زلف و بر خویش بیارای
هی رنج فراوان بکش از بهر زر و سیم
عالم همه با سیم و زر خویش بیارای
تا نو طلبان زی تو سپارند دل و جان
روی و قد و کون و کمر خویش بیارای
چون غیب و حضور تو بود خوردن و خفتن
هی مائده و ما حضر خویش بیارای