میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

خواهی از حرف بد اندیش سلامت باشی

باید آنسو ز سر کوی ملامت باشی

کاری امروز مکن جان پدر پنهانی

که شود فاش چو فردا، بندامت باشی

نیست اعجاز و کرامت بجز از خوی نکو

تا بکی در پی اعجاز و کرامت باشی

بده آنچند نه کت خلق بخوانند سفیه

بهل اسنان نه که معروف لئامت باشی

نه بفسق از می و خمار شو شهره شهر

نه بزهد از سرو دستار علامت باشی

دام بر دوش ز تحت الحنک اندر پی صید

دانه از سبحه بکف، مست امامت باشی

باد افکنده بخود، گردن کج، سر در پیش

خون مردم بخوری شاخ حجامت باشی

خلق کز دست و زبان تو سلامت باشند

توهم از دست و زبانشان بسلامت باشی