خواهی از حرف بد اندیش سلامت باشی
باید آنسو ز سر کوی ملامت باشی
کاری امروز مکن جان پدر پنهانی
که شود فاش چو فردا، بندامت باشی
نیست اعجاز و کرامت بجز از خوی نکو
تا بکی در پی اعجاز و کرامت باشی
بده آنچند نه کت خلق بخوانند سفیه
بهل اسنان نه که معروف لئامت باشی
نه بفسق از می و خمار شو شهره شهر
نه بزهد از سرو دستار علامت باشی
دام بر دوش ز تحت الحنک اندر پی صید
دانه از سبحه بکف، مست امامت باشی
باد افکنده بخود، گردن کج، سر در پیش
خون مردم بخوری شاخ حجامت باشی
خلق کز دست و زبان تو سلامت باشند
توهم از دست و زبانشان بسلامت باشی