میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

عیب دانشور بود با ناکسان صهبا زدن

در حضور باده خواران حرف بی پروا زدن

می زدن نیکو بود در کیش دانایان ولی

شرط دانش نیست جز با مردم دانا زدن

چیست با بی دانشان گفتن سخنهای دقیق

تیغ هندی بر فراز صخره صما زدن

چون نداری خبرت از علم معانی و زبیان

پس چه افتادت بیاوه حرف بیمعنی زدن

شیخ وسواسی نهد در بزم رندان چون قدم

جامه را از پیش و از پس بایدش بالا زدن