میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

از باده دوش سخت مخمورم

از درد خمار سخت رنجورم

از باده شدم خراب سخت ای ترک

هم باده کند دو باره معمورم

من مرده ام و توئی سرافیلم

وین باده ناب نفخه صورم

باده بدهم که زنده گردم باز

کز باده بسان مرده گورم

از چنگ و رباب ساز تلقینم

وز باده ناب سدر و کافورم

شاید که کند خدای میخواران

با باده کشان بحشر محشورم

تامی ندهی دو دیده نگشایم

گر می بزنی هزار ساطورم

یکبوسه ربودم از لبان تو

مستم، بهلم نما که معذورم

ای ترک فتاده در لب لعلت

چونان بعسل فتاده زنبورم

برخیزم و زود باز بنشینم

چندانکه کنی ز خویشتن دورم