میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

چون شود سردی فزون کار می و ساغر کنم

چون فزونتر گشت، می در ساغر افزونتر کنم

فصل دی چون با حریفان شورش از سرما کند

من بجام و ساغر می شورش دیگر کنم

چون همه صحن چمن در زیر برف آمد نهان

حجره را صد بار از صحن چمن بهتر کنم

چون شعاع خسر و خاور بما گرمی نداد

طعنه ها با جام می بر خسرو خاور کنم

چون بیک محضر فتد سودای من با شیخ شهر

او ز من تسخر کند من نیز از او تسخر کنم

میخرد نقد مرا با وعده فردای حشر

من سفیهم گر چنین بیعی در این محضر کنم

شیخ میگوید که باشد وعده غفران دروغ

کافرم گر این سخن را من از او باور کنم