ما بیخودان مست که رند و قلندریم
در آب ماهییم و در آتش سمندریم
خسرو مکانتیم و بظاهر نیازمند
درویش صورتیم و بمعنی توانگریم
مفروش خواجه کبرو تعنت بما که ما
ملک جهان بیک خم ابرو نمیخریم
با عشق زنده ایم و با خلاق مرده ایم
با دوست بنده ایم و بآفاق سروریم
خجلت بریم بس ببر پیر میفروش
فصل بهار اگر عوض باده، غم خوریم
در خاوریم بی کس و تنها چو آفتاب
الحق که ماه نخشب و خورشید خاوریم