میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

بنده ام بنده ولی بیخردم

خواجه با بیخردی میخردم

خواجه خود دید و پسندید و خرید

بود آگاه ز هر نیک و بدم

بنده ام بنده که از فرمان سر

نکشم خواجه بهر سو کشدم

بسلیمان برسانید که من

چون نگین در بکف دیو و ددم

من چو برگ گلم از باد صبا

که بهر سو بوزد میبردم