الا تا کی حدیث از عمر و عمار
بزن مطرب رهی از خمر و خمار
حدیث واعظ مسجد شنیدم
ندارد حاصلی جز طول و تکرار
دل ما را بدست آر، ار بزرگی
بزرگی نیست ایشیخ آن دستار
خدا جوئی بی آزاریست ای مرد
برو بیزار شو از مردم آزار
از این می خوردن پنهان ملولم
بنه در کوی خمارم بیکبار
از این تسبیح و دستار آمدم تنگ
ببر تسبیح و دستارم بیکبار
نمیخواهم دگر جور نهانی
ببند از زلف زنارم بیکبار