ترکیم سحرگاهان، در بستر خواب آمد
با زلف پریش آمد، با حال خراب آمد
با طره شوریده با زلف پریشیده
با لعل لب میگون با جام شراب آمد
چون دید که رنجورم بیچاره و مخمورم
از اهل و وطن دورم، از راه نواب آمد
آشفته و مستانه چون مردم دیوانه
با ساغر و پیمانه با ناز و عتاب آمد
ای مونس جان بر گوی راز دل این مشکوی
که نیمه شبم زاین کوی آهنگ رباب آمد