آن جامه بر آن بدن چه زیباست
وان پیرهنش بتن چه رعناست
سنگین دلش از بدن هویدا
سیمین بدنش ز جامه پیداست
آن حله آتشین بر آن تن
چونانکه درون شیشه صهبا است
و آن جامه سبز بر تن نغز
چون غنچه که در غلاف خضر است
آن لعل لبت که لاله رنگ است
چون خون دل حبیب حمر است