ما روی بمیخانه و زاهد بحجاز است
این کعبه حقیقی است گر آن قبله مجاز است
این رشته چسان میگسلد یکسر پیوند
بر دست نیاز است و یکی در کف ناز است
از وی همه آزادگی و کبر و غرور است
از ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
گیرم که رها گردد از آن دام سر زلف
مرغ دلم از چشم تو در چنگل باز است
زلف تو و شبهای دراز و سخن عشق
جون کوکب بخت من، دنباله دراز است
بی مهری با ما و ندانم سببش چیست
قربان رقیب تو که او محرم راز است