امروز جمال تو طرح دگر افتاده است
چین و شکن زلفت آشفته تر افتاده است
آشفته و ژولیده سرگشته و شوریده
پیچان و پریشیده بر یکدگر افتاده است
هی چین و شکن بینم از زلف تو از هر سو
کاندر پس یکدیگر زیر و زبر افتاده است
یک نیمه بچین اندر بر فرق و جبین اندر
یک نیمه از آنسوتر بر پشت سرافتاده است
چین و شکن و حلقه، پیچ و گره و عقده
خم در خم و چین در چین، گرد کمر افتاده است
دو حیله ور جادو دو عشوه گر هندو
بر چهره تو بت رو، ببریده سر افتاده است
آن زاهد طاماتی و آن شیخ کراماتی
نزد تو خراباتی از پرده در افتاده است