میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

امروز جمال تو طرح دگر افتاده است

چین و شکن زلفت آشفته تر افتاده است

آشفته و ژولیده سرگشته و شوریده

پیچان و پریشیده بر یکدگر افتاده است

هی چین و شکن بینم از زلف تو از هر سو

کاندر پس یکدیگر زیر و زبر افتاده است

یک نیمه بچین اندر بر فرق و جبین اندر

یک نیمه از آنسوتر بر پشت سرافتاده است

چین و شکن و حلقه، پیچ و گره و عقده

خم در خم و چین در چین، گرد کمر افتاده است

دو حیله ور جادو دو عشوه گر هندو

بر چهره تو بت رو، ببریده سر افتاده است

آن زاهد طاماتی و آن شیخ کراماتی

نزد تو خراباتی از پرده در افتاده است