خوبی بخوش اندامی و سیمین ذقنی نیست
حسن آیت روح است بنازک بدنی نیست
این حسن قبولی است خدا داده بخوبان
از موهبت غیب که جانی است، تنی نیست
این واعظ اگر چند سخن سنج و سخنگو است
چون پیر خرابات بشیرین سخنی نیست
این دیر مغان است و همه مست و خرابند
ایشیخ برو محفل مائی و منی نیست
چون پسته خندان تو با لعل سخندان
گر طوطی هند است بشکر شکنی نیست
عشق است و غریب است و خوش افتد بغریبان
کین پیشه جز آوارگی و بی وطنی نیست
دنیا طلبی علم غراب است وی آموخت
این پیشه بقابیل که جز گور کنی نیست
معشوقه دنیا ز شه دین سه طلاق است
زآنروی که یاقوت لبش بوالحسنی نیست
هر انجمن از شمع رخش روشن وعشاق
گویند که شمع رخ او انجمنی نیست