میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۷

واعظی گفت در این ماه که ماه رجب است

توبه کردن نه عجب توبه شکستن عجب است

گفتمش ماه رجب گرچه مه توبه بود

فصل گل نیز مه باده و شور و شغب است

سبب توبه و عشرت چو به هم گرد آیند

جنگ خیزد ز دو سو چون دو مخالف سبب است

کار ترجیح به اجماع همه باده‌کشان

به کف ساقی زیبارخ دیبا سلب است

می حرام است و رجب نیز بود ماه حرام

می در این ماه چه نوشی طرب اندر طرب است

مه خور داد مه پارسی و ماه رجب

عربی جنگ دو مه جنگ عجم با عرب است

آن قوی پنجه دانا فکن از جا کندار

پور و قاص و وگر زاده معدی کرب است

نی که می خوردن خور داد مه آمد واجب

روز در ماه رجب داشتن ار مستحب است

ساعتی فارغ از اندیشه اگر یک نفس است

خلوتی خالی از اغبار اگر یک وجب است

خوش‌تر از مملکت روی زمین سر به سر است

بهتر از سلطنت دور زمان روز و شب است

کنیت و نام و لقب بادهٔ انگوری را

سیصد و شصت فزونتر به لسان عرب است

خندریس است و عجوز است و سلاف است و رحیق

ابنه‌الکرم و ابوالعشره و بنت العنب است

وان دگرها که فزون است ز تعداد و شمار

برخی از جمله نبشته به کتاب ادب است

سیصد و شصت بود چون شمری در مه و سال

هر چه در دور فلک گردش روز است و شب است

چون به هر روز بود شرط خرد باده زدن

باده را نیز بدین گونه شمار لقب است

گر همه سال به یک نام بخوانی می را

الحق انصاف توان داد که دور از ادب است