بست آشمان کمر چو به آزار اهل بیت
بگشود در زمین بلا بار اهل بیت
بر یثرب و حرم دو جهان سوخت تافتاد
با کربلا و کوفه سر و کار اهل بیت
روزی لوای آل علی شد نگون که زد
خرگه به صحن ماریه سردار اهل بیت
ز آن کاروان جز آتش حسرت به جا نماند
چون کوچ کرد قافله سالار اهل بیت
لب تشنه جان سپرد مگر برد دجله را
سیل سرشک دیده ی خون بار اهل بیت
دشمن ندانم آتش کین در خیام زد
یا در گرفت ز آه شرر بار اهل بیت
گردون چرا نگون نشد آن دم که از حرم
شد بر سپهر ناله ی زنهار اهل بیت
از آتش سموم مخالف به کربلا
یک گل نماند در همه گلزار اهل بیت
بعد از برادران و عزیزان و همرهان
حسرت سپاه و آه علمدار اهل بیت
تشویش و خوف و واهمه غم خوار بی کسان
اندوه و رنج و حسرت و غم یار اهل بیت
زنجیر و غل و بند نگهدار پور و دخت
شمشیر و تازیانه پرستار اهل بیت
خاشاک و دشت مرهم اعضای کشتگان
خوناب چشم شربت بیمار اهل بیت
خفتی به خاک و خون تو و در ماتمت ندید
جز خواب مرگ دیده بیدار اهل بیت
نگذاشت خصم سفله حجابی به هیچ وجه
جز گرد ماتم تو به رخسار اهل بیت
این جور از سلاله ی آدم زیاد بود
عشری از آن هم از همه عالم زیاد بود