تعالی الله چه سیمین غبغب است این
بنامیزد چه شیرین مشرب است این
وصال و هجر آن یا سور و ماتم
جبین و زلف یا روز و شب است این
حجر یا روی و آهن یا دل است آن
نمک یا لعل و شکر یا لب است این
ز سودای غمت در تن ندانم
شرار عشق یا تاب تب است این
مخوان خط گرد رخسارش که ما را
ز دود آه یا رب یا رب است این
به تیرم زد کمان ابروی دلبند
مگر سلطان رخ را حاجب است این
فکندم نیم بسمل برسر راه
ز ملت ها کدامین مذهب است این
رسید از گرد ره آن شه نظر کن
دل ما یا غبار موکب است این
زمین و آسمان خون ریز و خون خوار
صفایی را چه بخت و کوکب است این