گرم به قهر کشی با هزار طوع و اطاعت
به خاک پات که سر برندارم از ره اطاعت
به دامنت نگذارم زنند دست شهیدان
گرم خدای به محشر دهد مقام شفاعت
از این طرف همه عجز و نیاز و خشیت و خواری
وز آن طرف همه خشم و غرور و ناز و مناعت
ز دوستان وفا کیش و دشمنان جفا جو
به کار مهر تو برما ملامت است و شناعت
برای پندم از اجماع مردمان چه تفاوت
مرا همیشه پراکندگی بود ز جماعت
به ترک عشق توگفتن دل از تو باز گرفتن
کجا میسرم آید بدین شکیب و شجاعت
چرا نظیر تو استاد این نقوش نیارد
اگر نه نقش تو بست و شکست کلک صناعت
چوخال و غمزه به کنج دهان وگوشه ی چشمت
دل از فضای دو عالم به این دوکرد قناعت
توخود چه فتنه کنی گر دو روز روی نپوشی
که عقل و هوش ببردی ز شش جهت به دو ساعت
توچون به وصف در آیی که هر چه گفت صفایی
نداشت پیش کمال تو رنگ و بوی بداعت