صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

شادم که شمارم اشک وآه است

تا در غمت این دوام گواه است

با درد جدائیت صبوری

خود بی کم و بیش کوه وکاه است

۳

با عمر دراز زلف کج راست

فرقی که نه جای اشتباه است

موی من از آن سفید چون روز

روز من از آن چو شب سیاه است

از تابش روی و تاب گیسوی

مشکوی تو پر ز مار و ماه است

۶

ز آن ماه چه نعل ها در آتش

ز آن مار چه پشت ها دو تاه است

دل با همه زخم های کاری

باز از مژه ی تو عذرخواه است

از تیر نگاه و تیغ ابروی

گیسوی توام گریزگاه است

دل در صف غمزه اش صفایی

صیدی به مصاف یک سپاه است