رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

جفاکارا به یاران جز جفا کاری نمی‌دانی

نمی‌دانم چرا رسم و ره یاری نمی‌دانی

چو می‌بینی مرا با آنکه یقین حالم

تغافل می‌کنی زان سان که پنداری نمی‌دانی

به این شادی که می‌دانی طریق دلبری اما

چه سود از دلبری چون رسم دلداری نمی‌دانی

غم خود با تو گفتم تا تو غمخوارم شوی لیکن

نخوردی چون غمی هرگز تو غمخواری نمی‌دانی

جفاکاری بسی می‌دانی ای جان رفیق اما

جفاکارا چه حاصل چون وفاداری نمی‌دانی