بیجهت توسن کین تاختهای یعنی چه؟
بیسبب تیغ ستم آختهای یعنی چه؟
قامتی را که قیامت ز قیامش خیزد
از پی قتل من افراختهای یعنی چه؟
آتشین ز آتش می آن رخ افروخته را
از پی سوختنم ساختهای یعنی چه؟
نظر انداختهای بر همه بیوجه و مرا
بیگناه از نظر انداختهای یعنی چه؟
باخته من به تو در نرد محبت دل و تو
خصم جان من دلباختهای یعنی چه؟
به ره مهر و وفا ای بت بیمهر و وفا
صد رهم دیده و نشناختهای یعنی چه؟
چون دلت آینهٔ آن رخ زیباست رفیق
زنگ ز آیینه نپرداختهای یعنی چه؟