رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

دشمنی آن قدر که با ما تو

آن قدر دوستیم ما با تو

بی وفایی شعار خوبانست

بی وفایی همین نه تنها تو

یا بیا یا بخوان چنین تا کی

بی تو باشیم ما و بی ما تو

چه به از کار ما اگر باشیم

کارگر ما و کارفرما تو

خواری ما ببین که اصل یکیست

گرچه خاریم ما و خرما تو

همه کس جان و دل دهد به تو لیک

کم دهی کام کس به این‌ها تو

وصل تو از کجا کجاست رفیق

مزد خواهی درین تمنا تو