رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

خوش است در سرمه روی نیکوان دیدن

هلال عید به ابروی نیکوان دیدن

خوش است موسم گل روی نیکوان دیدن

به روی گل رخ نیکوی نیکوان دیدن

به پای گل نگریدن رخ بتان چگل

به طرف جو قد دلجوی نیکوان دیدن

دل مرا ز رخ نیکوان نگرداند

دمی هزار بد از خوی نیکوان دیدن

بگویمت که کدامست زندگانی نیک

به روز روی و به شب موی نیکوان دیدن

چنانکه خوی نکویان به من ستمکاریست

مراست خو، ستم از خوی نیکوان دیدن

ندیدن رخ نیکو به اعتقاد رفیق

به از رقیب به پهلوی نیکوان دیدن