رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

دلم خواهد که جان در راه خوبان

دهم شاید شوم دلخواه خوبان

چه خوبی ماه من کز حسرت تو

رود تا ماه هر شب آه خوبان

به اوج خوبرویی خوبرویان

همه ماهند و آن مه ماه خوبان

به خون افکندن چون من گدایی

نباشد از تو خواب ای شاه خوبان

رفیق این خوبی من بس به عالم

که هستم بندهٔ درگاه خوبان