رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

ای کرده جوانی تو پیرم

مپسند که از غمت بمیرم

گر کار به جان رسد دل از جان

برگیرم و از تو برنگیرم

۳

تا طور تو گشت دلپسندم

تا طرز تو گشت دلپذیرم

جز ذکر تو نیست بر زبانم

جز فکر تو نیست در ضمیرم

هر روز ز جان و هر شب از دل

بی روی تو ای مه منیرم

۶

تا کی به ملک رسد خروشم

تا کی به فلک رسد نفیرم

ابروی تو می کشد به تیغم

مژگان تو می زند به تیرم

گوید کشمت به تیغ اما

ترسم بکشد رفیق دیرم