روزگاری روز خوش از وصل یاری داشتم
داشتم روز خوش و خوش روزگاری داشتم
فارغ از بیم فراغ آسوده از امید وصل
نه غم هجری نه درد انتظاری داشتم
دیده بر رخسار جانان دست در آغوش یار
جرأت بوسی و یارای کناری داشتم
نه دلم بی صبر بود از غم نه جانم بی قرار
هم بدل صبری و هم در جان قراری داشتم
معتبر بودم به نزدیک سگان کوی دوست
با همه بی اعتباری اعتباری داشتم
گرچه هرگز شیوه ی یاری نمی دیدم ز یار
داشتم خاطر به این خرم که یاری داشتم
بود تا کویش دیارم تا سگش یارم رفیق
خوش دیار و یاری و یار دیاری داشتم