رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

ای دلبر نازنین شمائل

ای دل به شمائل تو مائل

ای کوی تو کعبه ی طوائف

ای روی تو قبله ی قبائل

ای داغ غم تو همچو تعویذ

در گردن جان و دل حمائل

ای شهد محبت تو هالک

ای راه مودت تو هائل

چهرت نبود ز دیده غایب

مهرت نشود ز سینه زائل

گو باش هزار بحر مانع

گو باش هزار کوه حائل

با وصف تو در اواخر حسن

زشت است فسانه ی اوائل

ناکامی ما و کام اغیار

بر عشق و هوس بود دلائل

از کوی خودم مران که کفر است

در کیش کریم رد سائل

گر پیش تو دوستی گناه است

من معترفم به جرم و قائل

بر هر که رفیق این غزل خواند

گفتا لله در قائل