ای دلبر نازنین شمائل
ای دل به شمائل تو مائل
ای کوی تو کعبه ی طوائف
ای روی تو قبله ی قبائل
ای داغ غم تو همچو تعویذ
در گردن جان و دل حمائل
ای شهد محبت تو هالک
ای راه مودت تو هائل
چهرت نبود ز دیده غایب
مهرت نشود ز سینه زائل
گو باش هزار بحر مانع
گو باش هزار کوه حائل
با وصف تو در اواخر حسن
زشت است فسانه ی اوائل
ناکامی ما و کام اغیار
بر عشق و هوس بود دلائل
از کوی خودم مران که کفر است
در کیش کریم رد سائل
گر پیش تو دوستی گناه است
من معترفم به جرم و قائل
بر هر که رفیق این غزل خواند
گفتا لله در قائل