شد سبزه ی خط از لب آن ماه لقاسبز
چون سبزه که گردد ز لب آب بقا سبز
گفتم ز خط سبز شود خوبیش افزون
خط گرد لبش سر زد و شد گفته ی ما سبز
سر تا قدم ای سرو بکام دل مایی
بهر دل ما کرده همانات خداسبز
رشک گل و سروی به رخ و قد چه خرامی
چون گل بسر سرو کله سرخ و قبا سبز
یک روز به من سایه نیفکند به عمری
آن سرو که کردم همه عمرش به دعا سبز
خوش آب و هوا شهر و دیاریست چه بودی
گر تخم وفا گشتی از این آب و هوا سبز
شد مهر رفیق از خط او بیش که او را
شد گرد گل از سبزه ی خط، مهر گیا سبز