رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

روی تو یا آفتابست ای پسر

موی تو یا مشک نابست ای پسر

بر بیاض عارضت آن خالهاست

یا نشان انتخابست ای پسر

بر رخت خوی یا گلابست ای جوان

بر کفت خون یا خضا بست ای پسر

بردی از چشم تمام خلق خواب

این چه چشم نیم خوابست ای پسر

بی گناهی می کشی، آخر که گفت

بی گنه کشتن ثوابست ای پسر؟

پرسشی دارد جفای بی حساب

گر همه روز حسابست ای پسر

با رقیبانت همه آمیزش است

از رفیقت اجتنابست ای پسر