رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

گلعذاران نگار من نگرید

عارض گلعذار من نگرید

دارد امید مهر ازو دل من

دل امیدوار من نگرید

کار من بار غم کشیدن اوست

به من و کار و بار من نگرید

نیست بی او قرار در دل من

به دل بی قرار من نگرید

زود رویم ز هجر سبز خطی

به خزان و بهار من نگرید

عهد ناپایدار او بینید

بخت ناسازگار من نگرید

می برد او نخست دل ز رفیق

دلبر خوش قمار من نگرید