رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

خوش آنکه مرا کشته به میدان تو یابند

چون گوی، سرم در خم چوگان تو یابند

گر زانکه بجویند شهیدان وفا را

صد کشته به هر گوشه ی میدان تو یابند

بر دیده نهند از سر تعظیم نکویان

خاری که ز دیوار گلستان تو یابند

عیسی نفسان چاشنی عمر ابد را

چون خضر ز سرچشمه ی حیوان تو یابند

بگشا گره از زلف گره گیر که عشاق

دلهای خود از زلف پریشان تو یابند

بخرام که شرمنده همه سرو قدان را

از جلوه ی شمشاد خرامان تو یابند

در عهد تو تنها نه رفیقست که هر جا

پیمانه کشی هست به پیمان تو یابند