رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

سوی آن کز تو دلش خوش به نگاهی باشد

سهل باشد که نگاهی ز تو گاهی باشد

مانع ای ابر کرم چیست که از رشحه ی تو

قطره ای قسمت لب تشنه گیاهی باشد

ارتو نسبت به من آن جور که باشد همه وقت

به ز لطفی که نباشد گه و گاهی باشد

ایخوش آن خسته که چون بر سرش آئی او را

قوه ناله نه و قدرت آهی باشد

تو که چشمت نگران نیست به راهی چه غمت

که به راهت نگران چشم به راهی باشد

گفتی آن دم که نباشی کنمت یاد رفیق

آندم این حرف بیاد تو الهی باشد