زین پریشانان مکش دامن که حیران تواند
کاین پریشان خاطران، خاطر پریشان تواند
هر طرف شاهی و هر سو عالمی حیران تو
از نگاه فتنه جو وز چشم فتان تواند
همچو من در خاک و خون افتاده هر جانب بسی
از خدنگ غمزه و از تیغ مژگان تواند
من نه تنها کشته ی ناز توام کز عاشقان
عالمی چون من به تیغ غمزه قربان تواند
چون دهی جلوه سمند ناز خلقی هر طرف
کشته ی ناز تو و قربان جولان تواند
آنچه گویی آنچه فرمایی به جان و دل همه
بنده ی حکم تو و محکوم فرمان تواند
نکته سنجان گلستان صفائی چون رفیق
بلبلان باغ و مرغان گلستان تواند