رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

مرا دیوانه آن جانانه دارد

که خلقی را چون من دیوانه دارد

غم او در دل ویران من جای

بسان گنج در ویرانه دارد

۳

بتی در خانه دارد هر که چون او

فراغت از بت و بتخانه دارد

ندارد در دل من خانه جانان

که در هر جان و هر دل خانه دارد

مده ساقی میم چون مست بی می

مرا آن نرگس مستانه دارد

رفیق از بهر صید مرغ دل، یار

ز خط و خال دام و دانه دارد