رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

دیدن آن سرو نازم آرزوست

دیده ام صد بار و بازم آرزوست

قد او را گفته ام عمر دراز

از خدا عمر درازم آرزوست

پیش شمع روی او پروانه وار

عمرها سوز و گدازم آرزوست

هست نازم آرزو زان نازنین

پیش ناز او نیازم آرزوست

پیش آن محراب ابر روز و شب

گه نماز و گه نیازم آرزوست

دشمنند این دوستان با من رفیق

زین رفیقان احترازم آرزوست