رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

نه روی گل چو روی دل آرای دلبر است

نه قد سرو چو قد رعنای دلبر است

عشرت در آن سر است که دلبر بود در آن

دولت بر آن سر است که بر پای دلبر است

سودای دلبر از سر من کی رود چنین

کاندر دلم همیشه تمنای دلبر است

تا جای دلبر است دلم خرمست و شاد

ای شاد آن دلی که در آن جای دلبر است

در خلد اگر رود نگشاید به حور چشم

آن را که دیده محو تماشای دلبر است

بس کوته است جامه ی خوبی به قد سرو

این خوب جامه راست به بالای دلبر است

از جام دیگران می عشرت مجو رفیق

کاین باده ی نشاط به مینای دلبر است