بعد عمری کاری پسر می بینمت
همچو عمری در گذر می بینمت
چون ترا با غیر بینم؟ من که رشک
می برم گر با پدر می بینمت
هست شوق دیدنم هر لحظه بیش
گرچه هر دم بیشتر می بینمت
حسرت یکبار نا دیدن بجاست
گرچه صد بار دگر می بینمت
بسکه شوق دیدنت دارم یکی است
گر نمی بینم و گر می بینمت
خوشتر از سرو و سمن می یابمت
بهتر از شمس و قمر می بینمت
روزت آنجا گر نمی بینم رفیق
شب در آن کو تا سحر می بینمت