رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

مر مکش که ترا می کنند خلق ملامت

وگرنه کشته شوم من، سر تو باد سلامت

مکش مرا که پشیمان شوی و سود ندارد

به کشته نالهٔ حسرت، به مرده آه ندامت

تمام عمر چه باشد که بینداز تو وفائی

کسی که صرف وفای تو کرده عمر، تمامت

بخون و خاک طپم نه جراحتی و نه زخمی

جزین نداشته هرگز شهید عشق علامت

دهم به مژده ی وصل تو جان و خوشدلم آری

خوش است وعده ی دیدار اگر بود بقیامت

بجان رسید رفیق از بلا و رشک رقیبان

که پای رفتن ازان کو نماند ورای اقامت